سورپرااااااایز

  و اینــــــــــــــــــــــــــک!!!عکس جدید حمیــــده جــــــــــــــــون!!!!

عاشقتیم عزیزم.

لینک عکس:http://s6.picofile.com/file/8217363818/asl_1.jpg

[ پنج شنبه 23 مهر 1394 ] [ 15:38 ] [ maryam ] [ بازدید : 372 ] [ نظرات () ]
again

 

 

 

سلام.نمی دونم چه قدر گذشته از آخرین باری که به این وبلاگ اومدم.می دونم که کسی دلتنگ نشده.فقط شرمگینم از حمیده جون که تنهاش گذاشتم.می دونم که اون دلیلای تاخیر منونمی دونه واگر می دونست حتما درکم می کرد.فقط می خواستم بگم خیلی دوستت دارم حمیده جونم...برای همیشه.....

 

 

 

 

پست های سایت:

 

     ماه محبوب من:

 

     چقدر در انتظارش بودم  ؛ در انتظار ماه محبوبم ! درست  مانند  بقیه وقتی در انتظار عید هستند و درست مثل خودم وقتی در انتظار تولدم هستم . اسفند  ، ماه آغاز ماست ؛ ماه تولد من و دوستانم و روزهایی که لحظه به لحظه اش برایم ارزشمند و دوست داشتنی است .

 

   برای 27 اسفند یعنی روز تولدم  یک پست ویژه خواهم داشت اما ا ز همین جا تولد بهترین دوستانم ( نیایش  ، مریم و نغمه ) عزیز را هم تبریک می گویم . شما بهترین دوستانی بودید که من می توانستم در زندگیم داشته باشم  و برای همیشه در قلب من خواهید ماند . امروز  که داشتم این  مطالب را می نوشتم  دوباره رسیدم به همان شعر قدیمی و به همان آهنگ دوست داشتنی ام  که خاطرات ساز خاطرات مرده ام بودند . اگرچه حالا که رمان دل کور را می نویسم ، شعرهای دیگری می خوانم و آهنگ دیگری گوش می کنم اما  من همیشه رمان  خاطرات مرده  را به عنوان آغاز نویسندگی ام و اولین تلاش پر امید من و دوستانم ، با این آهنگ و این شعر به خاطر می آورم  و حالا که  دوبار در ماه خاطرات  با هم خاطره ها را مرور  می کنیم  ،  این حس ماندگار  را  هم با شما تقسیم  می کنم . آن را از من پذیرا باشید .


   آن گاه که دل تو غمگین باشد به کنار تو خواهم آمد

 

  اتاق  پر از تیرگی و تنهایی ات را سرشار از روشنی خواهم ساخت

 

    آن گاه می آیم که روز با سایه می آمیزد و همهمه آن پرسروصداست

 

   آنگاه که رنج های دل آزرده تو

 

   ترا به زنجیر می کشند ، خواهم آمد

 

    گوش کن  ! ساعت آن فرا رسیده است

 

    آن لحظه ای که شب می رسد

 

   آیا موجی از احساسات عجیب را که بر روان تو سر می کوبد

 

    احساس نمی کنی ؟

 

     (امیلی برونته)

 

  
  لینک دانلود آهنگ من

 

  

  http://www.4shared.com/folder/V5U8AhZC/_online.html

 

     شهادت بانوی دو عالم:با سلام . فرا رسیدن آغاز سال جدید و همچنین شهادت بزرگترین بانوی عالم را خدمت شما تبریک و تسلیت می گویم . امیدوارم که سال خوبی داشته باشید و به خواسته های خوبتون برسید

 

  امروز روز تولدمنه:

 

    27 اسفند : سرانجام امروز فرا رسید : روز تولدم

 

   من زاده دریا هستم ؛ زاده جنوبی ترین آب های سرزمین عشق

 

    سالها پیش در چنین روزی ، یک ماهی به جمع ماهی های دریای جنوب اضافه شد و آن ماهی ، من بودم که دست های قدرتمند خداوند مرا نگه داشت تا زنده بمانم و سرانجام با سلامت به دریا وارد شوم ؛ به جایی که باید در آن زندگی کرده و به تمام قول هایم به خداوند عمل کنم شاید به همین  دلیل  هم باشد که سرسختم و پر اراده ..........

 

     من یک جنوبیم و بزرگ شده ی خانواده ای که به دانش اندوزی و کمال طلبی معروفند و همگی نسل اندر نسل انقلابی هستند . من هم یک انقلابی ام

 

    یک ماهی انقلابی ! جالب است . نه ؟؟

 

  من به رهبرم عشق می ورزم . این یک علاقه شخصی است که به خاطرش نه از جایی پول دریافت می کنم و نه از طرف کسی حمایت می شوم ... من فکر نمی کنم هیچ آدمی به خاطر قلبش رشوه بگیرد . من هم نمی گیرم

 

  من یک ماهی ام . ماهی ها قانون خاصی برای زیستن دارند . جور دیگری دنیا را می بینند . جوری که شاید هیچ کس اینگونه نباشد اما ما .........

 

    _    بخشی از اسرار دریا هستیم و همیشه هم تابع قانون آن ؛ پر از پیچیدگی و رمز و راز و عاشق هر چیزی که بازتابی از پیچیدگی باشد

 

    _   ما به قلبمان وفاداریم ؛ فقط کافیست یک هدف برای عشق ورزیدن داشته باشیم . آن وقت تا بی نهایت به آن وفادار خواهیم ماند و از هیچ کوششی برای رسیدن به آن دریغ نمی کنیم  و واقعا کدام قانون در طبیعت وجود دارد که بتواند ما را از هدفمان جدا کند ؟؟

 

    _  ما ماهی ها با ،  احساس به دنیا می آییم و با احساس می میریم برای ما منطق افلاطون و سقراط هم بخشی از احساس افلاطون و سقراط است

 

     _   ماهی ها عاشق سوال کردن هستند و در تمام طول عمر هم به دنبال جواب هایشان می گردند اما از شما خواهشمندیم اگر روزی در زندگی خود با سوال های ما مواجه شدید ، تصور نکنید سوژه قصه های ما هستید

 

   _   برای یک ماهی فرقی نمی کند شما چه کسی هستید بهرحال او روزی هزار بار این سوالات را از خودش می پرسد که : آیا منظور او از حرف هایی که زد ، من بودم ؟ آیا منظور او با من بود ؟

  همه این ها بخشی از حساسیت های ما نسبت به دنیایی است که در آن زندگی می کنیم
  _    ما ماهی ها شاید هیچ وقت فرصت گفتن این راز را به شما پیدا نکنیم اما امیدواریم روزی در زندگیتان به این حقیقت پی ببرید که : اگر برای تمام عمر بکوشید احساسات واقعی خود را در پشت لبخندهایتان پنهان کنید پس برای همیشه هم رنج خواهید کشید . شما تنها زمانی می توانید طعم خوشبختی را بچشید که از پشت نقاب هایتان بیرون بیایید و بدون تظاهر با خود واقعیتان و احساسات واقعیتان  زندگی کنید
   _   نمی دانم دردناک ترین غمی که شما در زندگیتان با آن روبرو هستید چه بوده است اما من فکر می کنم دردناک ترین و در عین حال غم انگیزترین اتفاقی که ممکن است در زندگی یک ماهی رخ دهد این است که بداند احساسش اشتباه بوده و من هنوز نمی دانم کدامیک سخت تر است : پذیرفتن یک حس اشتباه یا گفتن آن

 

    اما این را می دانم که جای زخم هر دو باقی خواهد ماند

 

  _    ما ما هی ها عاشق خلق صحنه های احساسی و شور انگیز هستیم  اما من هنوز تصمیم نگرفته ام  یک رمان سرتا سر عاشقانه بنویسم چون دوست ندارم بعد از آن به مخاطبانم بگویم : این فقط یک قصه بود ....

 

   اگرچه قدرت تخیل ماهی ها بسیار قوی است اما من ترجیح میدهم کتاب هایم را با الهام از واقعیت بنویسم .

 

     من در کنار ادبیات به روان شناسی و موسیقی هم علاقمندم و امروز به عنوان هدیه این آهنگ را تقدیم  می کنم به تمام کسانی که در خاطرشان و خاطراتشان ، در قلب و دنیایشان جایی دارم

 

 
    http://s6.picofile.com/file/8177848176/Luis_Fonsi_Quisiera_poder_olvidarme_de_ti_Ahangbaz_org_.mp3.html

 

   و در آخر .....

 

    ممنونم از خداوند بابت همه لحظاتی که در کنارم بود ، بابت همه لحظاتی که بودنش را فهمیدم و یا نفهمیدم ، بابت سالهایی که در کنارم ماند و نگذاشت از تفاوت رویا با واقعیت آسیب ببینم . از او ممنونم بابت همه گله هایی که تحمل کرد بابت همه بدی هایی که دید و بابت تمام لحظاتی که برایش بنده خوبی نبودم ....

 

    ممنونم از کسی که به من اعتماد کرد ، کنارم ماند و نگذاشت به دور از او لحظاتم را سپری کنم . می خواهم امروز ؛   درست در روز تولدم و درست در میان اوج اشک هایم به او بگویم بابت همه چیز ممنونم و  امیدوارم از کارهایی که کردم راضی بوده باشد . چقدر خوشحالم که امروز یک بار دیگر  فرصتی طلایی نصیب من شد تا دوست داشتنم را به او ثابت کنم و به او بگویم  ماهی ها همیشه پای حرف هایشان می مانند ومن ، تو را  برای همیشه ، برای همیشه دوست دارم خداوند محبوبم . ممنونم از اینکه به من فرصت زیستن و زندگی کردن ، فرصت تجربه لحظات تازه و فرصت عشق ورزیدن به خودت را عطا کردی

 

 

مذهب من:

 

    وقتی دختر چادری در خیابان از کنار شما می گذرد در مورد او چه فکر می کنید ؟ آیا شما هم جزو آن دسته از افرادی هستید که تصور می کنند این دختر باید بزرگ شده ی یک خانواده مذهبی با عقایدی خشک و متحجر باشد ؟ و یا کسی که با فرهنگ و تفکرات روشنفکرانه شما هیچگونه سنخیتی ندارد ؟ و حتما هم مطمئن هستید که تصوراتتان کاملا واقعی و غیر قابل تغییر است ؟ اگر    اینگونه هست پس بیایید این مقاله را تفکر و تامل بیشتری بخوانیم.......

 

    زمانی با فردی که دارای موقعیت اجتماعی بالایی بود درباره رمان دومم صحبت به او گفتم بخشی از کتابم درباره زندگی یک خواننده مطرح است و از او خواستم نام او را حدس بزند؟

 

   او بعد از کمی تفکر ، در جواب گفت : شجریان یا بنان

 

    از شنیدن حرف هایش حسابی جا خوردم . راستش من تا به اون روز هیچوقت آهنگ های شجریان یا بنان را گوش نکرده بودم جز در تاکسی . حالا نوبت من بود که او را شوکه کنم . وقتی به او گفتم منظورم مایکل جکسون بوده ، خیلی تعجب کرد و فکر می کنید دلیل این همه حیرت او چه بود ؟؟؟

 

    فقط یک دلیل داشت و آن هم اینکه ، من یک دختر چادری از یک خانواده مذهبی بودم

 

   حالا اجازه دهید خاطره دیگری را هم برایتان تعریف کنم. چند شب پیش یکی از روشنفکران قرن بیست و یکم تا این حرف ها را به من بزند: شما که جزو نسل جدید و افراد تحصیل کرده جامعه هستید تا کی می خوای  به عقاید کهنه و پوسیده اجدادتون بچسبید و مثل وانا رفتار کنید ؟ تا کی می خوای مثل اعراب دوران جاهلیت رفتار کنی و متحجر و عقب مانده باشی ؟ تو دقیقا مثل برادر منی ، یک سرباز بی جیره و مواجب دولت و درست مثل پدرم عقاید خشک و پوسیده ای داری که دیگه در این دوران بدرد نمی خوره ... )

 

       او چشم هایش را بسته بود و هر چه که دلش می خواست در پشت نقاب روشن فکریش نثار من می کرد در حالیکه حاضر نبود حتی یک جمله از حرف های مرا بشنود. شاید باورتان نشود اما من در تمام طول گفتگو با این فرد فقط توانستم یک جمله کامل بگویم و آن هم این بود : لطفا آرامش و خونسردی خودتان را حفظ کنید
  از حرف هایش ناراحت شدم اما او را سرزنش نمی کنم چرا که او به جای من زندگی نکرده است و دوران کودکی و نوجوانیش هیچگاه شبیه به کودکی و نوجوانی من نبوده است

 

    او برایم از زندگی آزاد خود تعریف می کرد ، از تفکرات باز و روشنفکریش می گفت ، می خندید و ادعا می کرد که خوشبخت است . می گفت خودش راهش را انتخاب کرده  و از زندگی اش راضی است . من چیزی نگفتم اما خودش هم می دانست که همه حرف هایش چیزی بیش از یک دروغ شیرین نیست ....

 

  او در تمام طول روز کار می کند ( چند هزار توامن پول ، یک شام به تنهایی در رستوران و یک فیلم سینمایی آخر شب ) تنها چیزهایی هستند که او نصیبش می شود آن هم در 24 ساعت شبانه روزی که یک انسان باید در آن واقعا زندگی کند .

 

    تنهایی دائمی ، بی اعتمادی و بی قانونی ، نتیجه ثابت زندگی باز یا همان اپن لایف است ؛(اپن لایف) زندگی ای که خودش آن را انتخاب کرده و مرا هم به داشتن آن تشویق می کند چون نشانه روشنفکری در دنیای امروز است اما آیا فکر می کنید روشنفکری مثل او خوشبخت است ؟ فکر می کنید اگر همین الان که من دارم این نوشته ها را مینویسم برای او اتفاقی بیفتد و ناراحت باشد  چه کسی پای درد و دل های او خواهد نشست ؟ تصور می کنید اگر روزی بیمار شود چه کسی از او مراقبت خواهد کرد ؟ فکر می کنید اگر روزی برای او مشکلی بوجود آید دست یاری چه کسی به سمت او دراز خواهد شد ؟  هیچ کس....

 

    او پدر و مادرش را دوست دارد اما از آنها دوری می کند چون دنیای آنها ، تفکرات آنها و مذهب آنها برای او دیگر جالب نیستند

 

    من و او هر دو بزرگ شدهی یک خانواده مذهبی هستیم اما او هر روز که بزرگتر می شود از خانواده اش ، دینش ، مردم و فرهنگش و حتی خودش دور و دورتر می گردد در حالیکه من هر روز که بزرگتر می شوم به کشورم ، دینم ،، رهبرم و فرهنگ و ملتم بیش از پیش علاقمندتر می شوم و فکر می کنید دلیل این همه تفاوت در چیست ؟

 

   من و او هر دو بزرگ شده ی یک خانواده مذهبی هستیم اما مذهب من با مذهب تفاوت دارد چون خانواده من با خانواده او تفاوت دارد .

 

    من در یک خانواده مذهبی ، اصیل و روشنفکر بزرگ شده ام که از همان ابتدا پدرم به ما یاد داد مذهب با آزادی های فردی و اجتماعی یک فرد هیچگونه تضادی ندارد . اولین کفش سیندرلای زندگیم را پدرم برایم خرید و اولین بار هم او ، مرا به آتلیه برد تا با گوشواره هایم یک عکس تک نفره بگیرم تا به من یاد دهد حقوق دخترانه ام را با مهر ومحبت خودش خواهد پرداخت . من در دوران مدسه هم ، همیشه پای ثابت تمام اردوها بودم در حالیکه بعضی از دوستانم به خاطر  تعصب بیجای پدرشان حتی از شرکت در اردوهای مدرسه محروم بودند . زمانی که من به سن تکلیف رسیدم این پدرم بود که در مراسم جشن تکلیف من حضور یافت و برایم هدیه خرید و سرانجام من چند روز بعد دست دوستم را گرفتمو او را به خانه بردم تا به من نماز خواندن یاد دهد .

 

     در تمام سالهای زندگیم هیچوقت به یاد نمی آورم که او ، ما را به جرم داشتن لوازم آرایش ، کفش های پاشنه بلند یا گوش دادن به آهنگ های جرج مایکل ، محکوم کرده باشد . پدرم هیچگاه ما را مجبور نساخت که نماز بخوانیم ، روزه بگیریم و یا حجاب داشته باشیم اما همیشه جوری رفتار کرد که ما با عشق به دین و تمام قوانین آن جذب شویم

 

    سرانجام نتیجه تربیت پدرم این شد که ما به دین ، رهبر و کشورمان چنان علاقه مند شویم که بتوانیم برایش به خوبی هم تبلیغ کنیم . من از دوران نوجوانیم تا به امروز برای خیلی ها به سمت راه خدا  ، فرش قرمز پهن کرده ام . در این راه هم آنقدر موفق بوده ام که موجب نگرانی بعضی از انجمن های کفار شود بهرحال من معتقدم اگر دختری مثل سلنا گومز می تواند روی صفحه شطرنج جناح غرب چنان برقصد که دهها جوان مسلمان را به سمت   تفکرات سازمان یافته ماسون ها بکشاند من هم می توانم چنان قلمم را بر  روی کاغذ بچرخانم که اگر کسی مثل مایکل جکسون آن را بخواند ، پیام من با او چنان کند که شمس تبریزی با مولانا و او را تشویق به تحقیق درباره اسلام و گرایش به آن خواهم کرد . بهرحال متفکران سازمان این نکته ظریف را می دانند که بین چرخش قلم من تا چرخش سلنا ، تفاوت از زمین تا آسمان است .

 

  این از مذهب من ! حالا بیایید با هم نگاهی به مذهب برخی از روشنفکران قرن بیست و یکم بیندازیم  :

     در جامعه ما ، پدرانی هم وجود دارند که تعصبات خشک و ناخوشایند خود را تحت عنوان دین وارد سیستم تربیت فرزندان خود می کنند و بچه های آنها درست مثل برخی از دوستان من ،  می آموزند که دین یک اعتقاد خشن و غیر قابل انطاف است که همیشه سد راه آزادی های فردی و اجتماعی آنان قرار دارد و سرانجام آنها سالها بعد وقتی به استقلال رسیدند  ،  دست به طغیان علیه خانواده ، دین و تمام اعتقادات گذشته خود می زنند و از هر چیزی که رنگی از دین داشته باشد ، متنفر می گردند و دوری می جویند

 

     و حالا فکر می کنید در این میان چه کسی مقصر است ؟ آنها یا خانواده هایشان ؟
  واقعا چطور می توان توقع داشت خداوند عبادات ما را قبول کند در حالی که با رفتارمان کاری انجام می دهیم که دین او نه تنها در برابر خلق  ،  بلکه حتی در  برابر خانواده امان بد جلوه داده شود ؟

 

  چرا همه ما عادت کرده ام فتواهای شخصی امان را به اسم خدا ، دین و رهبر صادر می کنیم و حرمت این مقدسات را در برابر خانواده خود ، فرزندانمان و دیگران  می شکنیم ؟

 

     پدر گرامی! اگر شما مایل نیستید دخترتان آرایشی داشته باشد چرا میگویید این فتوای رهبر است و یا اگر نمی خواهید پسرتان به آهنگی که شما از آن خوشتان نمی آید ، گوش دهد چرا پای خدا را وسط می کشید و میگویید خداوند گوش دادن به موسیقی را حرام کرده؟؟

 

     آیا این یک گناه کبیره نیست که تعصبات  بی جای خودمان را به اسم خدا ، مذهب و رهبر توجیه می کنیم ؟ واقعا چطور می توانید روی فرزندانتان نام علی و فاطمه بگذارید اما در پرورش آنها قلب علی و فاطمه را بشکنید آن هم در حالی که همه ما می دانیم اولین دینی که بحث آزادی افراد را مطرح کرد ، دین اسلام بود و تولد فاطمه در خانواده پیامبر و احترامی که برای ایشان قائل بودند نشانه اوج روشنفکری و برتری  تفکر دین اسلام نسبت به تمام ادیان و تفکرات  دیگرمحسوب می شد  . پیامبر ما کسی است که خودش قطعنامه آزادی افراد و احترام به حقوق زنان را به عنوان بنیانگذار روشنفکری در دوران جاهلیت ، امضا کرده است حالا چگونه ما می توانیم با قطع نامه او مثل اعراب دوران جاهلیت برخورد کنیم ؟

 

    واقعا بیایید کمی بیندیشیم  !  . ما داریم به کجا می رویم ؟ و داریم چه می کنیم با دینمان  ، خانواده و فرزندانمان  و حتی خدایی که ما را خلق کرده است ؟

 

    روی سخن من با فرزندان این پدران هم است : آیا این انصاف است که اگر پدر شما تعصبات خشک و مقدس مآب خود را به زندگی شما تحمیل می کرده است شما هم  باید اکنون تصور کنید که تمام کائنات ،  دین، مذهب ، رهبر ، مردم و تمام دنیا  مثل پدرتان ، خشک ، خشن ، متعصب و غیر قابل انعطافند ؟؟ خودتان قضاوت کنید آیا اگر شبی هوا تاریک و ابری بود ، این بدان معنی است که تمام شب های بعد هم آسمان بی ستاره خواهد بود ؟

 

    حکایت امروز ما آدم ها شبیه حکایت فیل در خانه تاریک  ، مولوی است . میگویند در زمان های قدیم مردی با فیل خود وارد شهری شد که مردمش تا به آن روز فیل را ندیده بودند . قرار شد فیل را درمحلی  قرار داده و مردم برای تماشای او بروند .  شب هنگام  فیل را به خانه ای بردند که داخل آن تاریک بود و مردمی که  برای تماشا جمع شده بودند .  هر کس پولی به صاحب فیل پرداخت می کرد و برای تماشا به داخل خانه می رفت  و وقتی بر میگشت . بقیه مردمان از او سوال می کردن که فیل را چگونه یافتی ؟ یکی میگفت شبیه یک ستون بزرگ و استوار . آن یکی میگفت : من بادبزنی دیدم بسیار بزرگ که هر حرکتش می تواند فضایی را خنک گرداند . یکی دیگر هم می گفت : شبیه یک دسته چوب محکم که با هیچ ضربه ای نمی شکند .  تا اینکه بین علما اختلاف افتاد و هر کسی میگفت تعبیر من درست تر است .  سرانجام به دستور حاکم ، آتشی بزرگ روشن کرده و فیل را از خانه بیرون آوردند و همه مردم تماشا کردند که آن بادبزن ، دسته چوب ، آن ستون محکم  ، گوش و خرطوم و پای  فیل بوده و تعبیر هیچکس به تنهایی صحیح نیست و  فیل برای خودش دربرگیرنده تمام آن تعبیرها است .

 

   رفتار امروز ما در مقابل دین هم دقیقا شبیه رفتار مردمان آن شهر است ؛  ما عادت کرده ایم که از دین برای خودمان برداشت شخصی و آزاد داشته باشیم ؛  یکی نماز می خواند و روزه می گیرد اما میگوید چه معنایی دارد خمس و زکات؟ ، آن یکی نماز می خواند و میگوید همین دیگر کافی است و یکی دیگر ،  نه نماز می خواند و نه روزه میگیرد  و میگوید همین که به خلق خدمت میکنم ، بس است

 

   وقتی پای دین در میان است ، عادت کرده ایم آن قسمتش را که باب میلمان است  ، می گیریم و رها نمی کنیم و اگر چیزی را دوست نداشته باشیم پای تمام مقدسات را پیش می کشیم تا از آن فرار کنیم  

 

    در حالی که همه ما غافلیم و نمی دانیم که  دین زمانی دین می شود که ما آن را با همه اجزایش ، با همه قوانین و رازهایش در قلبمان جای دهیم و آن  را همانطور که هست ، دوست داشته باشیم و به آن عمل کنیم . اینگونه دیگر هیچ فرزندی از آغوش پدرش دور نخواهد بود و هیچ پدری از حال فرزندش بی خبر نخواهد ماند

 

    می دانید مشکل امروز ما آدم ها ، نه دینمان است و نه خدا ومذهبمان . بلکه مشکل ما آدم ها  ، خودمان هستیم . این خودمان هستیم که نمی خواهیم بپذیریم یک باغ زمانی گلستان می شود که ما تمام گل هایش را بدون تفاوت در بو و رنگ آنها ، با هم و در کنار هم بپذیریم پس خواهش می کنم گلستانتان را با تمام گل هایش نگه دارید  که ارزش یک باغ در تمام گل های آن است نه در محدوده ای از گلهای آن . بیایید کمی بیشتر بیندیشیم

 

   یادمان باشد که:

 

   یادمان باشد که ،
من می‌‌توانم خوب، بد، خائن، وفادار، فرشته‌خو یا شیطان‌ صفت باشم ،
من می توانم تو را دوست داشته یا ازتو متنفر باشم،
من می‌توانم سکوت کنم، نادان و یا دانا باشم،
چرا که من یک انسانم، و این‌ها صفات انسانى است.
و تو هم به یاد داشته باش:من نباید چیزى باشم که تو می‌خواهى ، من را خودم از خودم ساخته‌ام،

 

   تو هم به یاد داشته باش
منى که من از خود ساخته‌ام، آمال من است،
تویى که تو از من می سازى آرزوهایت و یا کمبودهایت هستند.
لیاقت انسان‌ها کیفیت زندگى را تعیین می‌کند نه آرزوهایشان
و من متعهد نیستم که چیزى باشم که تو می‌خواهى
و تو هم می‌توانى انتخاب کنى که من را می‌خواهى یا نه
ولى نمی‌توانى انتخاب کنى که از من چه می‌خواهى.
می‌توانى دوستم داشته باشى همین گونه که هستم، و من هم.
می‌توانى از من متنفر باشى بى‌هیچ دلیلى و من هم ،
چرا که ما هر دو انسانیم.
این جهان مملو از انسان‌هاست ،
پس این جهان می‌تواند هر لحظه مالک احساسى جدید باشد.
تو نمی‌توانى برایم به قضاوت بنشینى و حکمی صادر کنی و من هم،
قضاوت و صدور حکم بر عهده نیروى ماورایى خداوندگار است.
دوستانم مرا همین گونه پیدا می کنند و می‌ستایند،
حسودان از من متنفرند ولى باز می‌ستایند،
دشمنانم کمر به نابودیم بسته‌اند و همچنان می‌ستایندم،
چرا که من اگر قابل ستایش نباشم نه دوستى خواهم داشت،
نه حسودى و نه دشمنى و نه حتی رقیبى،
من قابل ستایشم، و تو هم……
یادت باشد اگر چشمت به این دست نوشته افتادبه خاطر بیاورى که آن‌هایى که هر روز می‌بینى و مراوده می‌کنى همه انسان هستند و داراى خصوصیات یک انسان، با نقابى متفاوت، اما همگى جایزالخطا.

 

    اگر انسان‌ها را از پشت نقاب‌هاى متفاوتشان شناختى،نامت را انسانى باهوش بگذار.

 

    (نوشته مهاتما گاندی )

 

   عکس جدیدم:

 

    سلام  تصمیم دارم بزودی وارد بخش فشن اسلامی بشوم و برای تبلیغ حجاب در دنیا فعالیت کنم . این اولین حضور ما ایرانی ها به صورت رسمی در بخش فشن اسلامی دنیا است که همواره توسط مسلمانان ترکیه و مالزی اداره می شده . به حمایتتون احتیاج دارم و روی کمک تک تک شما حساب می کنم . بزودی عکس هایی را به درخواست کلاب    Islamic fashion models و همچنین برای burda styles

 

 

  آماده می کنم که امیدوارم هم باعث تبلیغی برای ایران باشد و هم باعث حجاب بعضی ها شود و اما در مورد این عکس ....

 

    این عکس را در یک آتلیه غیر حرفه ای با یک عکاس مبتدی گرفتم . طوری که الان وقتی نگاش میکنم خودم هم شک می کنم که خودم هستم یا نه .... وقتی دیدمش خودم خنده ام گرفت ...  مثلا الان این منم ... این عکس قبل از فشن منه . انشاالله عکس های بعد از فشن خودم را هم میذارم  ، مقایسه کنید و شوکه  شوید  .......  شوخی کردم ... خواستم  صادقانه بگم من همینم . خواستم عکس قبل از ورودم به کارهای تبلغاتی فشن ،   را ببینید و بدانید همیشه  هم همین  جورم .   برایم فرقی نمی کند دنیا مرا قبول داشته باشد یا نه .؟ بهرحال من همینم که هستم.  در دنیایی که بر روی  برهنه بودن آدم ها  تبلغ می کنند  و  به این برهنگی ها  ، جایزه ها می دهند ، من به حجابم افتخار می کنم 

 

 

http://s4.picofile.com/file/8187134492/asl.jpg

   عکس منتشر شده من درburda style

 

این عکس جدیدمه که چند روز پیش در سایت بوردا استایل منتشر شده . نمی دونم دیدینش یا نه ولی خودم که بعد از انتشارش دیدمش ...

 

    همونطور که میدونید مجله و سایت بوردا در حال حاضر معروفترین مجله مد و فشن در دنیاست که تاثیر زیادی هم بر فرهنگ پوشش مردم دنیا داره . من زمانی که با چند نفر از کاربران بوردا صحبت می کردم متوجه شدم اونا شناخت چندانی نسبت به فرهنگ ایرانی و حتی فشن اسلامی ندارن . امیدوارم انتشار این عکس و عکس های بعدی که به در خواست کاربران بوردا صورت گرفته بتواند هم به تبلیغ پوشش  اسلامی و  هم به شناخت فرهنگ ایرانی در بین کاربران بوردا کمک کند

 

این هم لینک دانلودش

 

 http://s6.picofile.com/file/8189762926/h_j_m.jpg

 

  در انتظار معجزه:

 

    بسیاری از ما آدم ها هرگز نمی دانیم که فرصت های طلایی چیست .؟  ما معنای لحظه های ناب را نمی دانیم . می گذاریم به زندگیمان بیایند و بروند و آنگاه در حسرتشان می سوزیم .

 

    بسیاری از ما سالها به دنبالش می دویم ، اشک می ریزیم ، غصه می خوریم ،تلاش می کنیم اما درست لحظه ای که به آن می رسیم چنان ساده از کنارش می گذریم که انگار هر روز ، دیدنش بخشی از زندگیمان بوده است

 

    بسیاری از ما آدم ها هر گز نمی دانیم شاید کسی که دیروز قلبش را شکستیم ، قرار بود فردا فرشته نجات زندگیمان باشد ..........

 

    بسیاری از ما آدم ها هر گز نمی دانیم کسی را رنجاندیم که می توانست مرهم رنج هایمان باشد

 

    بسیاری از ما آدم ها هیچوقت به پشت سرمان نگاه نمی کنیم تا به یاد بیاوریم چشم هایی را اشکبار ساخته ایم که می توانست به اشک های ما پایان دهد

 

    ما به خاطر نمی آوریم در کنار کسی خندیده ایم که هیچگاه به دردهای ما نمی خندید

 

    این حکایت هر روزه ما آدم هاست . ما هر روز که از خواب بلند می شویم ، می گذاریم فرشته ها از کنارمان عبور کنند ، فرصت ها از دستمان بروند و لحظات خوبی که در انتظارمان بود به خواب و خیال تبدیل شوند آنگاه شب هنگام در حالی به رختخواب می رویم که مدام این سوال را از خودمان می پرسیم : معجزه ها کجا هستند ؟ چرا در زندگی من هیچ معجزه ای رخ نمی دهد ؟

 

   همه ما هر روز در انتظار معجزه ایم ، در انتظار دیدن فرشته نجات ، در انتظار رسیدن لحظه ناب ، در حالی که نمی دانیم معجزه ها ساختنی هستند نه آمدنی !

 

    پس در انتظار چه نشسته ایم ؛ چرا معجزه خلق نمی کنیم در حالیکه خودمان خالق معجزه ایم

 

 

    مگر فرصت طلایی چیزی جز لحظه ای است که ما اراده می کنیم جسور باشیم و لحظه هایی را خلق کنیم که با گذشته امان متفاوت باشد

 

    وقتی جسارت را انتخاب می کنی ، حسرت و پشیمانی آینده را نخواهدی داشت . این تو هستی که انتخاب می کنی امروز عمل کنی ، حرف دلت را بزنی ، شجاع باشی و برای بقیه عمر در آرامش  ، یا اینکه دلت را پنهان کنی ، خودت را پنهان کنی و سراسر عمر در حسرت بمانی . همه چیز بستگی به شجاعت تو دارد . امیدوارم بهترین انتخاب را داشته باشی .

 

 

متن نوشته

p..k

منبع:jahedinmohammadi.ir

[ جمعه 29 خرداد 1394 ] [ 15:5 ] [ maryam ] [ بازدید : 300 ] [ نظرات () ]
امید همکاری

 

سلام طرفدارهای عزیز.امیدوارم به مرحمت ایزد تعالی حال همگی خوب باشه.شکر ما هم خوبیم.این پست یک پست مخصوص و خیلی مهمه.چند وقتی بود که با خودم به هدفمون فکر می کردم.هدفی در راستای رضایت خداودرراه رسیدن به حق و حمایت از جمهوری اسلامی ایران.چندباری از شبکه ی نسیم  و شبکه های اینترنتی باآهنگ های آقای حامد زمانی رو به رو شده بودم.آهنگهاشون فوق العاده ست به خصوص صوت زیباشون.کمی به وبلاگ های طرفدارهاشون سر زدم و متوجه شدم که ایشون که مثل ما از فداییان رهبر گرانقدرمون هستند.توی این مدتی که خانم جاهدین محمدی نیستند می خواستم تا در طی این چند وقت گامی بلند برداریم و وحدت ملی مون رو حفظ کنیم.به همین خاطراین موضوع رو باخانم جاهدین محمدی در میان گذاشتم و ازشون در خواستم تا اجازه بدن تا ماباطرفداران آقای حامد زمانی یکپارچگی رو به وجود بیاریم و دعوت به همکاری با آقای حامد زمانی بدیم.حالااز تمامی طرفداران خانم جاهدین محمدی و آقای زمانی و حتی خود آقای زمانی در خواست همکاری دارم تا به یاری خداوند برای رهبرعزیزمون بجنگیم و به دشمنانمون ثابت کنیم که ما همه با هم خواهران و برادران دینی هستیم و در راه شهداری اسلام قدم بر میداریم و هیچ کس نمی توانداین اتحاد بین مارا از بین ببرد.در ضمن من پیک این خبر خوش هم هستم که قدم اول این اتفاق برداشته شده و فقط یک همت انقلابی لازم دارد.حالاازتمامی طرفداران خواهشمندم تا دست در دست هم بدیم تا این اتفاق قشنگ رو به حقیقت بنشونیم.

 

 

امیدوارم بتوانیم باشعرهای زیبای خانم جاهدین محمدی و صوت گوش نواز آقای زمانی لبخندی برروی لبهای رهبرگرانقدرمان بیاوریم.

 

 

+از طرفداران آقای زمانی و بسیجی های عزیز خواهشمندم جهت تبادل لینک ادرس وبلاگشون روبرامون در قسمت نظرات حتما قرار بدن

 

 

+حمایت و موافقت خودتون رو با نظرات نشون بدید

 

 

+جهت قرار دادن الگوی وبلاگ اطلاع رسانی کنید

 

 

هدف از این پست ایجاد یک همکاری و وحدت و خوشحال کردن دو جواهر ارزشمند میهن اسلامی آقای زمانی و خانم جاهدین محمدی هست.

 

http://h.jahedinmohammadi.ir/images/88888.jpg

عکس از حمیده جاهدین محمدی

 

Ma lettre à Charles hebdo

 

 

سلام دوستای عزیز! این نامه حمیده خانوم هست به روزنامه شارلی ایبدو که  من برای شما توی سایت میذارم . امیدواریم که شما هم  از پیامبر عزیزمون حمایت کنید

 

 

 

 

 

نامه من به شارلی ایبدو

 

 

Ma lettre à Charles  hebdo

 

 

من تو را سرزنش نمی کنم

 

 

Je ne vous blâme pas

 

 

چرا که تو هیچگاه محمد را نشناخته ای

 

 

Parce que vous ne savez jamais où Muhammad

 

 

تو هیچگاه طعم آزادی را نچشیده ای

 

 

Je ne ai jamais goûté le goût de la liberté

 

 

تو نمی دانی عشق چیست ؟ عدالت چیست ؟ برابری چیست؟

 

 

Vous ne savez pas ce qu'est l'amour ? Qu'est-ce que la justice ? Qu'est-ce que l'égalité

 

 

تو نمی دانی ما مسلمانیم  

 

 

Vous ne savez pas que nous sommes musulmans

چون

برادریم، برابریم، با همیم

 

 

Depuis

 

 

Brothers

 

 

 sont égaux

 

 

 Ensemble

 

 

تو هیچگاه محمد نبوده ای

 

 

و لباس تنت را نبخشیده ای ؟

 

 

نانت را با فقرا تقسیم نکرده ای
روی زمین سفت و سخت نخوابیده ای

 

 

تا مردمت

 

 

لباسی برای پوشیدن

 

 

نانی برای خوردن

 

 

و جایی برای خوابیدن داشته باشند

 

 

Vous ne aurez jamais à remplacer Muhammad

 

 

Et n'a pas encore défini leur robe de ton

 

 

Et pour ne pas diviser votre pain avec les pauvres

 

 

Et dormi sur le plancher de la rigide

 

 

pour votre peuple

 

 

Vêtu

 

 

Pain ...

 

 

Et avoir un endroit pour dormir

 

 

شارلی ایبدو

 

 

Charles hebdo

 

 

تو مسلمان نیستی اما

 

 

محمد به من آموخت

 

 

با تو مهربان باشم ، نیکی کنم ، عادل باشم

 

 

Vous n'êtes pas musulman

 

 

mais

 

 

Muhammad m'a appris

 

 

Avec vous, mon amour , mon Dieu , je viens

 

 

محمد به من آموخت

 

 

اگر گرسنه بودی برایت غذا بیاورم  ، اشک هایت را پاک کنم

 

 

دردهایت را درمان بخشم

 

 

و آنقدر خوب باشم که یادت برود مسلمان نیستی 

 

 

اما من با تو مثل یک مسلمان رفتار می کنم

 

 

Muhammad m'a appris

 

 

Si vous avez faim pour la nourriture et si je versais des larmes .

 

 

Je essuie tes larmes

 

 

Pardonnez la douleur régal

 

 

Je me souviens si bien et qu'il ne est pas musulman

 

 

mais

 

 

Je vous traiter comme un musulman

 

 

آری محمد به من آموخت مسلمان باشم

 

 

حالا به من بگو شارلی ایبدو

 

 

آیا قلب تو می تواند گنجایش عشق محمد را داشته باشد ؟

 

 

oui

 

 

Muhammad m'a appris à être un musulman

 

 

Maintenant dites-moi , Charles hebdo

 

Aimez-vous votre cœur peut accueillir Muhammad at-il?

[ دو شنبه 29 دی 1393 ] [ 1:13 ] [ maryam ] [ بازدید : 258 ] [ نظرات () ]
برای مدتی نیستم

با سلام ببخشید که برای چند روز سایت من از دسترس خارج شده بود . مشکلی در سرور پیش آمده بود که خدا را شکر حل شده . دوستان عزیز من برای مدتی نمی توانم در اینجا پست بگذارم اما امیدوارم که با خبرهای خیلی خوبی برگردم . برای من دعا کنید


[ دو شنبه 29 دی 1393 ] [ 1:6 ] [ maryam ] [ بازدید : 568 ] [ نظرات () ]
یک پیام آدرنالینی-یک شعر قدیمی-عکس دوم-من و رهبرم

سلام با عرض پوزش که نتونستم چند وقتی فعالیت کنم.راستش اتفاقاتی افتاد که زبونم روبرای هر تعریفی بسته.این هم پست های خانم جاهدین محمدی با تاخیر.دوستتون دارم.راستی نادیا جان کاری داشتی عزیزم؟

پست سایت:

یک پیام آدرنالینی

 

سلام خوب هستید ؟ لطفا شوکه نشوید . آره خودمم . میدونم خیلی وقته که نیومدم . بهانه هم نمی آورم . امتحان مهمی پیش رو دارم باید برایش درس بخوانم . برایم دعا کنید
دلم برای نوشتن یک پست جدید تنگ شده بود شبیه به دلتنگی هایی که هنگام مرور خاطرات خوب به قلبتان سرک می کشد . می دانم در وقت نبودنم اتفاقات زیادی افتاده که گاهی از شنیدنشان شاد شده ام و گاهی غمگین . دلم می خواهد درباره برخی از آنها صحبت کنیم .


اول از همه 12 آبانی که گذشت سالروز انتشار رمان خاطرات مرده بود که می خواستم آن را از صمیم قلب به دوستدارانش تبریک بگویم . تولد یک سالگی اولین زمان من ! این اولین تجربه نویسندگی من بود : یک رمان نوجوانانه که برابر با استعدادهای آن روزهایم و روزهای بعد نوشتم . من با خاطرات مرده ، خاطره دارم . گریه کرده ام ، خندیده ام ، زندگی کرده ام ، و حالا می خاوهم در اینجا از رمانی که به من فرصت نویسنده شدن عطا کرد ،  تشکر کنم . از شما هم ممنونم بابت حمایتتان ، ماندنتان و وفاداریتان ! نمی دانید که همه این ها چقدر برای من ارزشمند است . شاید هیچ وقت نگفته باشم اما من به وجودتان افتخار می کنم .
من ایمان دارم که همیشه در خاطرها خواهم ماند چون طرفدارانی مثل شما دارم و این افتخار بزرگی است که نصیب من شده است . دوستان خوبم ! در روزها گذشته ما یک انجمن هم در گوگل پلاس به راه انداخته ایم که خوشحال می شم در آنجا با نظرات شما یشتر آشنا بشوم . این انجمن در کنار صفحه رسمی من فعال است و کسانی که در گوگل پلاس عضویت دارند می توانند هم در انجمن و هم در صفحه من ، ما را از نظرات خودشان مطلع سازند که آدرسش
www.plus.google.com/communities
و بعد انجمن را پیدا کنید : official page hamideh jahedin mohammadi
اگر دوست داشتید میتونید به جمع ما بپیوندید . راستی از دوستان برنامه دکتر سلام هم تشکر می کنم که چند ماهی میشه صفحه من را بی خبرانه لینک کردند . من هم به نشان تشکر ، شما را بی خبرانه لینک کردم . فقط امیدوارم به این زودی ها سوژه خبری شما نشویم اول اجازه بدهید من امتحانم را بدهم بعد خودم می آیم و برایتان چند تا سوژه ناب خبری خلق می کنم جوری که رسانه های جناح غرب در جایشان میخکوب شوند . این را قول می دهم و روی قولم هم می مانم .
راستی در روزهایی که گذشت خبر غم انگیز مرگ یک هنرمند جوان کشورمان را هم شنیدم که از همین جا فوت آقای پاشایی را به همه طرفداران خوبش تسلیت عرض می کنم امیدوارم روحشون قرین رحمت الهی قرار گیرد .
و در آخر.... برای من دعا کنید تا موفق بشم . محتاج دعاتون هستم .


خوب این از پست اول.خانم جاهدین محمدی ان شالله در درساتو موفق بشید براتون دعا می کنیم.تولد خاطرات مرده رو هم به شما و هم به دوستدارانش تبریک میگم.شما لطف دارید.آشکاره که همیشه در خاطر من و طرفدارانتون می مونید.من تا آخر عمرم شما رو فراموش نخواهم کرد.ان شالله سوژه های خبری مثبت و خوب.من که قلبم کم مونده از جاش کنده بشه!!!خودتونم می دونید!!!

بله و من هم خیلی شرمنده ام.راستش عزیزان خانم جاهدین محمدی نتونسته بودن بنابردلایلی به سایتشون بیان و پیام تسلیت بذارن و این وظیفه رو به من سپرده بودن اما من باکمال شرمندگی باید از همتون و به خصوص خانم جاهدین محمدی عذر خواهی کنم چون من هم کارهایی بردوشم بودن که اجازه نمیدادن به این وبلاگ هم رسیدگی کنم.امید وارم منو ببخشید.

محتاج دعای شما هستیم.


پست سایت2:

یک شعر قدیمی

شعری قدیمی اثر مارسلین دبروالمور

شاید از همان وقت مال تو بودم که هنوز تو را ندیده بودم

زیرا که از ازل خاک مرا با مهر تو سرشتند

من این راز را از همان دم دریافتم که  نام تو را برای نخستین بار شنیدم و ناگهان دل در برم تپید

زیرا روح تو در این نام پنهان شده بود تا روح مرا به سوی خویش بخواند

 

یک روز نام تو را شنیدم و هماندم نفس در سینه ام خاموش شد

دیر زمانی گوش فرا دادم  اما فراموش کردم جوابی بگویم

از آن دم بود که هستی من با تو در آمیخت

و گویی احساس کردم که برای اولین بار

ندایی به گوش دلم رسیده است

راستی آیا تو از این اعجاز خبر داشتی ؟

خبر داشتی که من بی آنکه تو را شناخته باشم

به شنیدن نام تو ، دانستم که محبوب خویش را یافته ام

و با شنیدن نخستین کلمات تو ، این گمان را به یقین پیوسته دیدم ؟

پیش از تو روزهای عمر من با تاریکی و  نومیدی می گذشت . تو زندگی مرا با فروغ امید روشن کردی

وقتی که صدای تو را شنیدم رنگ از رخم پرید و بی اختیار دیده بر زمین افکندم

در آن دم بود که دل های ما با نگاهی خاموش از هم عشق را ربودند

من نام تو را در نگاهت خواندم و بی آنکه از خود چیزی پرسیده باشم

به خوبی پاسخ گفتم : اوست

پست سایت3:

عکس دوم-من و رهبرم(عکس تعویض شد با کیفیت بالا تر)

http://h.jahedinmohammadi.ir/images/88888.jpg


حمیده خانومم.نمیگید من اینجوری ایست قلبی می کنم آخه؟؟؟؟فوق العاده ست....

به این میگن یک شاهکار.از همین جا می خوام بهتون بگم عاشـــــــــــقتم....خیلیـــــــــــــ دوستت دارم عزیزم.این لطف فرشته ی نجاتم رو فراموش نخواهم کرد که تو رو بامن آشنا کرد.هر دو تاتون برام مثل نفس می مونید.




[ جمعه 12 دی 1393 ] [ 16:17 ] [ maryam ] [ بازدید : 304 ] [ نظرات () ]
بت های چی توزی یا چی توزهایی که ما می پرستیم !!
[ سه شنبه 27 آبان 1393 ] [ 22:56 ] [ maryam ] [ بازدید : 465 ] [ نظرات () ]
مصاحبه با حمیده جاهدین محمدی

این یک مصاحبه هست که من به شخصه خودم باسرکارخانم حمیده جاهدین محمدی انجام دادم وامیدوارم بتواند برای شما جالب باشد.لازم به ذکراست که خانم جاهدین محمدی بانوی اول ادبیات فارسی هستندونابغه ی نویسندگی به شمارمی روند.اولین وتنهاکتاب ایشان کتاب خاطرات مرده است که به چاپ نرسیدولی توانست درجامعه ی مجازی بیشترین آماردانلودهارونصیب خودش کند.کتاب جدیدایشان که درمراحل چاپ به سرمی برد رمان ممنوعه،دل کور نام دارد.

لازم به ذکر است که سوالات طراحی شده ای این مصاحبه از سوالات نوجوانان است.

مریم فتحی

 

 

سلام.متولدچه سال وماهی هستید؟

سلام . من متولد 27 اسفند هستم

بچه ی چندم خانواده هستیدوچندخواهریابرداردارید؟

فرزند اول خانواده ام و همه دخترهای دنیا را خواهرم خودم می دونم و آرزوی خوشبختی آنها را دارم

 

بیشتراوقات فراغت خودتونوچجوری پرمی کنید؟

من معتقدم هر انسانی یک دنیای درونی  داره که برایش خیلی ارزشمند هست  و همین دنیا هم هست که موفقیت و خوشبختی شما را در برابر دنیا  تعیین می کند .   من هم در دنیای درونی خودم به ساعت های بعدی می اندیشم  ؛ به همه چیزهایی که برای خوشبختی و تحول دنیای  بیرونم  می توانم انجام دهم . برنامه ریزی می کنم و عمل می کنم

ورزش موردعلاقه تون چیه؟

به همه ورزش ها رو علاقه دارم ولی در بین آنها پیاده روی و تنیس روی میز و اسب سواری رو بیشتر دوست دارم

 

غذای موردعلاقه تون چیه؟

همه غذاها رو دوست دارم بیشتر غذاهای گیاهی

رنگ موردعلاقه تون چیه؟

رنگ های ملایم

 مهم ترین خصلتتون چیه؟

این سوال را باید از دوستداران  و مخالفانم  بپرسید ولی خودم فکر می کنم وفاداری باشه که باعث میشه به هر هدفی و یا هر انسانی که به من چشم امید داره تا اخر راه بمونم

غیراززبان مادری زبان دیگه ای هم تسلط دارید؟

به دو  سه تا زبان به  اندازه ای که بتوان با دنیای غیر ایرانی ارتباط برقرار کرد آشنایی دارم

 

رشته تون چیه؟همون رشته ی موردعلاقه تونه؟ نه رشته دانشگاهیم با رشته مورد علاقم فرق داره

مدرک دانشگاهیتون چیه؟ الان کارشناسی دارم تا خدا برای آینده چی بخواد

اخرین کتابی که مطالعه کردیداسمش چی بود؟ برای من هیچ وقت آخرین وجود نداره چون معمولا چندتا کتاب  با هم میخونم

معیارتون برای انتخاب دوستاتون چی بوده؟ صمیمیت ، همفکری و همدلی

به هنری هم علاقه داریدیابلدید؟ در کنار نویسندگی و  روان شناسی به  طراحی لباس هم می پردازم و به موسیقی هم علاقه دارم

جزخودتون تواطرافیان نویسنده دارید؟ ادبیات در خانواده ما ریشه دار هست اما فقط خودم می نویسم

نویسندگی روازچه سنی شروع کردید؟ به صورت رسمی از شانزده سالگی

به جزنویسندگی فعالیت دیگه ای هم دارید؟ کارهای خاصی که در برابر نویسندگی قابل بیان باشد ! نه ندارم

تاحالابه جزرمان،مقاله یاشعریا...داشتید؟ بله در اکثر حوزه ها فعالیت کردم

راجع به رمان جدیدتون(ممنوعه،دل کور)توضیح بدین. این یک راز بدون مرز هست و هر رازی هم باید در زمان خودش فاش شود . فقط این را بگویم که این  یک هدیه ویژه  و جهانی هست که فقط به ما  ایرانی ها تعلق ندارد . شما قرار است یک داستان کاملا واقعی را بخوانید که خیلی ها حاضرند به خاطر چاپ نشدن آن خیلی کارها انجام دهند  چون نمی خواهند مردم دنیا واقعیت را بدانند اما من معتقدم شما لیاقت شنیدن حقیقت را دارید پس بدون تردید این رمان را منتشر می کنم

 رمان دل کور  حقایقی را برایتان آشکار خواهد کرد  که برای اولین بار در دنیا مطرح می شود و شما قبلا درباره آن چیزی نمی دانستید . حالا می توانید اهمیت آن را حدس بزنید  

چرااین اسم روبراش انتخاب کردید؟  من از خداوند خواستم که نامی برای کتابم انتخاب کند پس به کتاب مقدسش قران استغاره گرفتیم و در نهایت آیاتی  آمد که دقیقا محتوای کتابم را توصیف می کرد به همین خاطر است که نام دل کور را برای این رمان انتخاب کردم و برایم مسئله رضایت خداوند و راهی که می روم اهمیت ویژه ای پیدا کرده و می کوشم این رمان بتواند خیلی ها را از خواب طولانی بیدار کند  .  به امید خدا وقتی آن را خواندید ،  بیشتر متوجه   دلیل انتخاب من خواهید شد اما    انتشار این رمان در آمریکا ممنوع است . برای برخی گروهها ،  بر خی آدم ها و برخی  افکار و عقاید  ، خواندنش هم ممنوع است پس نام این رمان می شود رمان ممنوعه ، دل کور

راجع به دوران مدرسه تون بگید.

دوران تلاش و تکاپو برای رسیدن به آرزوهای بزرگ آینده ! من آرزوهایم را می نوشتم و برای رسیدن به آنها برنامه ریزی می کردم و بیشتر اوقاتم را کتاب می خواندم و نتیجه اش هم آن بود که اطلاعات عمومی خیلی خوبی داشته باشم . من هنوزم صداقت و سادگی آن روزها را خیلی دوست دارم که قطعا  لحظاتی تکرار ناپذیرند

چه قدرنمره براتون  مهم بود؟ شاگرد اول شدن مهم بود اما  احساس من درباره نمره بستگی به استاد آن درس داشت . اگر رابطه ام با او خیلی خوب بود قطعا آوردن بهترین نمره در درس او هم برایم مهم می شد

یه نصیحت برای نوجوانان

هیچ کس در این دنیا نصیحت شنیدن را دوست ندارد پس من هم کسی را نصیحت نمی کنم فقط به عنوان یک دوست به شما توصیه می کنم تا جایی که می توانید سعی کنید در زندگیتان یاد بگیرید و بر دانستنی هایتان اضافه کنید و این را هم بدانید که انتخاب های امروز شما آینده شما را رقم خواهد زد و کسی موفق خواهد بود که انتخابش براساس دانستنی های امروزش باشد و دانستنی هایش  هم به اندازه ای باشند که دنیا هرگز نتواند از ندانستنی هایشان برای شکست آنها استفاده کند . در آینده روزی فرا می رسد که  به پشت سرتان نگاهی می اندازید و امیدوارم که آن روز نگاهتان سرشار از لبخند و آرامش  باشد نه پشیمانی  و رنج ..

برای اونایی که می خوان نویسنده بشن یه راهنمایی...

دنیا به رمان های عاشقانه نیاز ندارد بلکه به قلم های عاشقی نیازمند هست که به فرمایش امام علی هرچه را که برای خودش می پسندد برای دیگران هم همان را بپسندد . اگر فکر می کنید مستحق داشتن خوشبختی ، فهمیدن راز موفقیت ، آگاهی و تمام چیزهای خوب هستید برای مردم هم همان را بنویسید . و این را بدانید که همه ما داستان لیلی و مجنون را می دانیم اما می خواهیم بدانیم که چطور به اهدافمان رسیم پس چیزی را بنویسید که مردم به دانستنش احتیاج دارند نه چیزی را که خودشان می دانند چون میزان موفقیت شما را میزان آگاهی که به مردم می دهید  ، تعیین می کند

وحرف آخر؟...

هر جای دنیا که هستید و در هر موقعیتی که هستید به هویت و ارزش های  خودتان احترام بگذارید و   هویت هر انسانی شامل وطن ، خانواده ، دین ، رهبر ، و تمام چیزهای با ارزشی است که یک نفر می تونه با اونا شناخته شود . این راز را بدانید که  دنیا تنها زمانی به  شما احترام خواهد گذاشت که قبل از اون خود شما به هویت خودتان احترام بگذارید . 

 

 

 

 

[ چهار شنبه 30 مهر 1393 ] [ 23:3 ] [ maryam ] [ بازدید : 653 ] [ نظرات () ]
تسلیت به رهبرم

از زبان حمیده جاهدین محمدی:ارتحال ملکوتی حضرت آیت الله مهدوی کنی را به رهبر عزیزم تسلیت می گویم . امیدوارم بتوانیم راه خوبی هایش را ادامه دهیم.

[ چهار شنبه 30 مهر 1393 ] [ 22:58 ] [ maryam ] [ بازدید : 266 ] [ نظرات () ]
روزهای پاییزی من

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پاییز که می رسد دوباره آغاز می شوم ، شروع می کنم ، تازه می شوم

دوباره قصه ای تازه  ، دوباره یاد خاطرات ، دوباره بوی خاک نم خورده و دوباره هیاهوهای واژه ها میان دفترم .....

 

چقدر این روزها را  دوست دارم و باز :

بوی خاک تو ای جاده سرنوشت من ! مشام مرا تا سحرگه تازه خواهد کرد .

من به تو صبح بخیر خواهم گفت و تو صبح خوشبختی من خواهدی شد .

من به راستی نمی دانم آیا فردا آفتاب خواهد دمید یا آسمان گریه خواهد کرد

من هر دو را دوست دارم . نمی دانم قدم های خوشبختی من بر خاک تو خواهند لرزید یا نه ! اما  قلب من همیشه برای تو خواهد تپید برای تو !

 

[ پنج شنبه 24 مهر 1393 ] [ 18:52 ] [ maryam ] [ بازدید : 199 ] [ نظرات () ]
جملات زندگی بخش2

از زبان حمیده جاهدین محمدی:

همه کسانی که بر زندگی شما وارد می شوند دلیلی دارند ؛ یا شما به آنها برای تغییر زندگیتان نیاز دارید یا خود کسی هستید که زندگی آنها را تغییر خواهد داد

 

ü           خدا می داند چه کسی به زندگی شما تعلق دارد و چه کسی ندارد . اعتماد کنید و بگذرید  . هر که قرار باشد بماند همیشه خواهد ماند

 

 

ü           وقت خود را بیهوده صرف توضیح دادن ها نکنید . مردم  فقط آنچه را که دوست دارند بشنوند ، می شنوند

 

ü           هرگز برای کسی که شما را می آزارد ،  گریه نکنید . در عوض لبخند بزنید و به او بگویید ممنون به خاطر اینکه به من فرصت دادی کسی بهتر از تو را پیدا کنم

 

ü           یک رابطه خوب زمانی است که کسی پذیرای گذشته ، پشتیبان امروز و مشوق فردایتان باشد

 

ü           بقیه مطالب رو هم میذارم برای دفعه دیگه ...

 

ü     فقط یه نکته ! من هر هفته پنج شنبه ساعت 7 عصر در کلوب هستم . سوال و یا درخواست عضویت دارید لطفا به آنجا تشریف بیارید تشکر


 

[ شنبه 8 شهريور 1393 ] [ 1:19 ] [ maryam ] [ بازدید : 364 ] [ نظرات () ]
جملات زندگی بخش1

از زبان حمیده جاهدین محمدی:

 

جملاتی هست که دوستشون دارم و ازشون استفاده کردم قسمتی از آنها را  الان براتون میذارم و بقیه را در پست دیگری . امیدوارم که از خواندنشان لذت ببرید


کتاب زندگیتان را در این دنیا  فقط به روی افراد اندکی بگشایید چون در این دنیا افراد اندکی هستند که درک فصل  ها برایشان اهمیت دارد و مابقی فقط کنجکاوند بدانند 


یک فرد موفق کسی است که بتواند از آجرهایی که دیگران به طرفش پرتاپ می کنند ساختمان محکمی بسازد 


هرگز به خاطر کسی اصالت خود را تغییر ندهید چون هیچ کس بهتر از شما نمی تواند نقش شما را بازی کند پس خودتان باشید شما بهترینید 

 


وقتتان را صرف کسانی کنید که شما را در همه حال دوست دارند آن را بیهوده تلف افرادی نکنید که فقط هرگاه منفعتشان میطلبد دوستتان دارند


 

[ شنبه 8 شهريور 1393 ] [ 1:18 ] [ maryam ] [ بازدید : 345 ] [ نظرات () ]
تاساعتی دیگر(خبر جدید)

 

از زبان حمیده جاهدین محمدی:

سلام همانطور که می دونید ما در حال تاسیس یک گروه فرهنگی و هنری به نام گادیست ( طرفداران خدا ) هستیم کسانی که مایل به پیوستن به ما هستند می توانند در کلوب به ما بپیوندند . از کسانی که عضو هستند درخواست میکنم روز پنج شنبه و جمعه ساعت 7 بعدازظهر در کلوب حاضر باشند . من در این ساعت آنلاین هستم و به سوالاتتان پاسخ خواهم داد . آدرس کلوب www.cloob.com هست 

 

عزیزانی هم که درخواست عضویت دارند می توانند در همین ساعت به کلوب تشریف بیاورند .نام کاربری من goddeiste هست که  می توانید آن را در کلوب جستجو کنید . خوشحال میشوم از نظرات شما مطلع بشوم در ضمن قسمت تماس با ما در این سایت فعال هست . نظرات خودتان را برای من بفرستید در اسرع وقت به شما پاسخ داده خواهد شد . از لطفتان سپاس گذارم . وقت بخیر

 

[ شنبه 8 شهريور 1393 ] [ 1:14 ] [ maryam ] [ بازدید : 377 ] [ نظرات () ]
تقدیم به رهبرم

 

می توان زجر کشید و دم نزد .

می توان سختی ها را دید و تحمل نمود

می توان گرسنه ماند ، تشنگی کشید

اما نمی توان آزاد نبود و آزاده  نزیست .

 

رهبرم ! مدیون محبتی هستم که به من  آزادی  بخشید .

سوگند به  یکتای آسمانها

 

یک روز تمام قلب های آزاده دنیا را به پایت می ریزم

رهبرم ! هر جای دنیا که باشی

هر جای دنیا که باشم

دوستت دارم

و

 

با تو می مانم


 

[ شنبه 8 شهريور 1393 ] [ 1:13 ] [ maryam ] [ بازدید : 368 ] [ نظرات () ]
به مابپیوندید

 

اززبان حمیده جاهدین محمدی:

 

یک نفر هست که دوستم دارد

یک نفر هست که دوستش دارم

یک نفر که از ازل تا ابد با من بوده و خواهد بود

کسی که همیشه برای شنیدن حرف هایم اشتیاق دارد

 

نه رهایم می کند و نه تنهایم می گذارد

و احساس من نسبت به او

فراتر از تمام دوستت دارم های دنیاست .

او به من درس  وفاداری را آموخت ، ایستادگی و روشنگری آموخت

و من امروز می خواهم به سهم خودم آنچه را که آموخته ام  به او تقدیم کنم

در کلوب منتظرتان هستم

 خوشحال می شوم  به ما بپیوندید

اززبان من:

همون طورکه مژده ی این اتفاق روبهتون داده بودم گروه گادیست درحال شکل گیری هست ویک گروه هنروادبیات هست که یکی ازاعضای این گروه خانم حمیده جاهدین محمدی هستندوماروبه عضویت دراین گروه دعوت کرده ند.ادرس کلوب ایشون روبراتون میذارم امااگرمی خواهیددراین گروه عضو بشیدبایدابتدابه ادرسwww.cloob.comبریدوثبت نام کنید.بعدواردکلوب بشید وبه این ادرس برید.http://www.cloob.com/udf/goddeisteمن خودم ثبت نام کردم واولین کسی بودم که عضو شدم...امیدوارم شماروهم اونجازیارت کنم.منتظرهمه تونم.بخصوص دوستان خوبم.

 

[ شنبه 8 شهريور 1393 ] [ 1:10 ] [ maryam ] [ بازدید : 389 ] [ نظرات () ]
what is it

 

اززبان حمیده جاهدین محمدی:

واقعیت چیست؟

What is reality?

آیا همه حقیقت را می دانید ؟

Does everyone know the truth?

آیا خواهان شنیدن حقیقت هستید؟

Do you want to hear the truth

یک بار دیگر به بلیط های یادگاریتان نگاه کنید

 One more time to see their memorial tickets

و به یاد بیاورید کنسرتی را که هیچگاه برگزار نگشت

Recall that the concert did not take place and no

و سرانجام

And finally

What is it ?

What is it?

برگزار خواهد شد

 Will be held
رازهای مایکل ! ناگفته های مایکل! حقایق مایکل

  Michael secrets! Untold Michael! Facts Michael

در رمان دل کور

In the heart of the novel Blind

آخرین آرزوی مایکل جکسون

Michael Jackson's last wish

او را بخوانید ! او را بشنوید ! او را ببینید !

he read! Listen to him! See her!

به همراه انتشار آلبوم آهنگ های مورد علاقه مایکل جکسون

در آلبوم بیداری مایکل.

With the release of Michael Jackson's favorite song
Awakening album Michael

برای اولین بار در جهان بشنوید

For the first time in the world to hear

و اینک شمارش معکوس برای بیداری مایکل آغاز گشته است 

Countdown has begun to wake Micha

 

[ شنبه 8 شهريور 1393 ] [ 1:9 ] [ maryam ] [ بازدید : 344 ] [ نظرات () ]
رمان جدیددرراه است.رمان ممنوعه،دل کور.

 

اززبان حمیده جاهدین محمدی:

می گویند دنیا غیر قابل پیش بینی ترین جایی است که می شناسیم و این برای من ؛ برای کسی که تجربیاتش به اندازه اهدافش بزرگ بوده ، یک حرف کاملا واقعی است .

می گویند آدم عجیبی هستم . حق هم دارند این را بگویند . من شبیه هیچ کدام از آدم هایی که تاکنون دیده اند نیستم . نه می توانم مثل خودشان خیانت کار باشم و پیشنهاد رشوه هایشان را قبول کنم و نه آنقدر ترسو هستم که با تهدیدهایشان از میدان به در شوم . عجیب بودن هم برای خودش عالمی دارد مخصوصا اگر قرار باشد نویسنده یک رمان ممنوعه باشی آن هم رمانی که به خاطر آزادی بیان ،  انتشارش در آمریکا ممنوع است . همه چیز هیجان انگیز خواهد بود وقتی بدانی تعداد آدم هایی که خواهان شنیدن حرف هایت هستند صدها برابر از تعداد کسانی که مقابلت ایستاده اند ، بیشتر هست .   من این هیجان را به تمامی مردم کشورم تقدیم می کنم . تقدیمی از صمیم قلب به آزادترین ملت دنیا ، به رهبر عزیزم  و تقدیم به تمام انسان های آزادی خواه دنیا با این امید که روزی سرانجام خفتگان در خواب هم از خوابشان بیدار بشوند  .

...  من برای سال جدید(  رمان ممنوعه ، دل کور )  را منتشر خواهم کرد. رمانی که  سرشار از ناگفته هاست .  این رمان کاملا واقعی است  و تمام اسامی آدم ها  ومکان ها به خاطر حفظ حرمت افراد در آن  به صورت مستعار بیان خواهد شد . زمان هم تا حدودی جمع و جورتر شده است . امیدوارم بتوانم با چاپ این کتاب تسلی بخش  خاطر قلب کسانی باشم که در بند بی رحمی های این دنیا ،  آرزوهایشان ، سالهای زندگیشان حتی هستی اشان  را باختند .    فصل هایی  از این کتاب هم  به طور اختصاصی به مایکل جکسون و آخرین خواسته هاو آرزوی که سعی کرده ایم در این کتاب به آن تحقق ببخشیم اختصاص خواهد یافت .  این کتاب را به طرفداران واقعی او تقدیم می کنم و امیدوارم که دنیا را از دریچه واقعی اش ببینید نه از زاویه ای که شما را تشویق به دیدن آن می کنند . در آخر از لطف تمام کسانی که من را در نوشتن این کتاب یاری کردند تشکر می کنم . منتظر انتشار رمان ممنوعه دل کور باشید ....  

 

[ شنبه 8 شهريور 1393 ] [ 1:5 ] [ maryam ] [ بازدید : 366 ] [ نظرات () ]
تقدیم به مریم وتمام خوانندگان خاطرات مرده

 

اززبان حمیده جاهدین محمدی:در بسیاری از روزهای زندگیم در سالهای گذشته  ، در روزهای نوجوانی  به این سوال اندیشیده ام که چطور می توان یک نفر ، یک خانواده و یا حتی یک جامعه را نجات بخشید .؟ آیا حاضرم برای این کار تلاش زیادی انجام دهم ؟ آیا می توان در این راه استقامت به خرج داد ؟....

این ها پرسش هایی بود که در تمام آن روزها  از خودم می پرسیدم و در جواب به آنها  بود که رمان خاطرات مرده خلق شد تا پاسخی باشد بر تمام سوالای ذهن من . رمانی که حاصل هیجان ها ، بی قراری ها و شورها و تلاش های نوجوانی است و درست مانند صاحبش تلاطم های زیادی را پشت سر گذاشته تا اینک شما مخاطبش باشید .

من خاطرات مرده را یک جور تلاش برای رسیدن به اهدافی ارزشمند در آن روزها می دانم و یک فصل از کتاب بعدی ام را هم به پشت پرده این رمان اختصاص داده ام امیدوارم از آنچه می خوانید پند بگیرید . و اینک  چند راز  درباره  رمان خاطرات مرده :

من اولین جملات خاطرات مرده را در 16 سالگی نوشتم و چهار سال بعد وقتی پایان آن را نوشتم  هنوز نمی دانستم که قرار به اندازه تمام  سفرهای من فاصله بین قاره ها را برای چاپ شدنش بپیماید . خاطرات مرده به خاطر قاره پیمایی رکوردار گینس است .این رمان اولین رمانی بود که منتشر کردم و  ترکیبی از  ادبیات و روان شناسی ، دو رشته مورد علاقه من و سبک جدیدی در ادبیات محسوب می شود .

به خاطر علاقه ام به گل های لیلیوم و رز ، نام دو قهرمان کتابم را لیلیان و رز گذاشتم

محتوای کلی و روند داستان ساختگی است اما بعضی از شخصیت ها را از دنیای واقعی الهام گرفته ام .

روزهایی که خاطرات مرده را می نوشتم دوستی به من دو آهنگ هدیه کرد. اکنون خودش نیست اما یادش در قلب من باقی خواهد ماند . آهنگ های

یکی از آهنگ ها را به یادگاری از رمان خاطرات مرده برایتان گذاشته ام امیدوارم آن را پذیرا باشید ...

 

دانلود آهنگ

www.jahedinmohammadi.ir

 

حمیده جون ازت ممنونم.

 

 

[ شنبه 8 شهريور 1393 ] [ 1:4 ] [ maryam ] [ بازدید : 351 ] [ نظرات () ]
تخیل نویسنده در جذب مخاطب


 

توصیف و تخیل بالای نویسنده در جذب مخاطب به دلیل قرار دادن خود به جای نویسنده مؤثر است.
تبلیغات انتشارات در شناخت شدن نویسنده مؤثر است نویسندگان تازه کاری را داریم که در اثر تبلیغات انتشاراتشان شناخته شدند.
شخصیت پردازی نویسنده در شناخته شدن او بی تأثیر نیست، نویسنده با پرداختن خوب شخصیت و همچنین شناختن به مخاطب با او ارتباط برقرار می کند.

توصیف و تخیل بالای نویسنده در جذب مخاطب مؤثر است نویسنده ای که به خوبی از عهده توصیف برآید، خواننده به راحتی خود را جای نویسنده قرار می دهد، هنگامیکه توصیفات ناملموس باشد، خواننده توان قرار دادن خود را به جای نویسنده ندارد.
تعداد زیاد نویسندگان مانع از شناخته شدن نویسنده نمی شود شناخته شدن نویسنده مربوط به داشتن قلم است نوشته های قوی همواره مخاطب خود را دارد.

 

 

[ شنبه 7 شهريور 1393 ] [ 23:50 ] [ maryam ] [ بازدید : 368 ] [ نظرات () ]
اولین سلام


 

اززبان حمیده جاهدین محمدی:این روزها هر فرصتی که پیدا می شود و من می توانم در آن به دنیای مجازی آدم ها سری بزنم ، به این نکته پی می برم که خاطرات مرده جای خوبی در میان آنها پیدا کرده است که این اتفاق باعث خوشحالی من و آرامش دنیایی است  که ناگفته های زیادی را در خویش پنهان ساخته است اما من به خاطر این عشق از خداوند بزرگ و تک تک شما ممنونم که به خاطرات مرده فرصت دوست داشتن و دوست داشته شدن دادید . در تمامی لحظات گذشته دوست داشتم فرصتی پیدا شود که در اینجا با شما باشم اما متاسفانه این افتخار نصیب من نشد و تمامی زحمات این سایت به عهده دوست عزیزم هست امیدوارم در آینده فرصت های بهتری نصیب من شود و بتوانم زمان بیشتری در خدمت شما باشم . لطفا اگر درباره کتاب خاطرات مرده نظری دارید  در بخش تماس با نویسنده  در همین سایت  برای من بفرستید . سعی می کنم هر دو هفته یکبار ، روزهای 5 شنبه به صورت آنلاین به سوالات شما پاسخ بدهم اگر مایل هستید که جواب سوالاتتون را زودتر بگیرید آن را به آدرس مدیر سایت :خانم نسترن شکیب Nastaranshakiba1@gmail.comبفرستید . مجددا از لطف شما نسبت به خودم و رمانم خاطرات مرده سپاس گذارم . 

www.jahedinmohammadi.ir

 

 

 


 

[ دو شنبه 27 مرداد 1398 ] [ 22:1 ] [ maryam ] [ بازدید : 562 ] [ نظرات () ]
آخرین مطالب
happy birth day (1394/12/27 )
again (1394/03/29 )
صلوات (1393/12/02 )
امید همکاری (1393/10/29 )
خـــــدا (1393/07/24 )
دعــــــا (1393/07/24 )
خـــــدا (1393/07/24 )
صفحات وب